پا پتی

زندگی،تکثیر ثروتی به نام محبت است.

پا پتی

زندگی،تکثیر ثروتی به نام محبت است.

آثار تحریم

 

قرار بود یکی از دوستان (مهدی)من رو توی سفر به رشت همراهی کنه اما به خاطر کلاسهای دانشگاهش فرصت نکرد...!!!البته اینو خودش میگه شاید هم میخواسته منو بپیچونه...!!!!

توی این دو شب اقامتم اکثرا نم نم بارون میومد و من هم سعی میکردم قدم بزنم و از هواش نهایت استفاده رو بکنم....البته به شهر آستانه هم رفتم،شهر کوچیک و جالبی بود.زیارت یه امامزاده که اتفاقی دیدم ،رفتم. فکر میکنم اسمش سید اشرف الدین بود.....

توی این مدت کوتاه تا تونستم پیاده روی کردم....مثلا یکی دو بار از میدون شهرداری تا میدون توشیبا رو پیاده رفتم،همینطور از خیابون گلسار تا میدون فرهنگ....البته کسانی که رشت رو میشناسن میدونن چه مسیر طولانیه.....رشت یه شهر کوچیک با مردمی مهربونه....میدون شهرداری مرکز شهر محسوب میشه وعصرها جای سوزن انداختن نیست،از بس شلوغ میشه....،رشت رو میشه یه پارک بزرگ حساب کرد چون دو طرف تمام خیابوناش درختان بلند و سر به فلک کشیده وپیاده رو های سنگفرش شده رومیشه دید از همه مهمتر هوای بسیار تمیز وپاکشه که با هر دم وبازدم زندگی رو درون ریه های خودت احساس میکنی همانند هوایی که در کوهستان احساس میکردم...و بوی گلهای بهاری هر کسی رو مست میکرد.......

""من به کوهستان و آرامشش به شدت علاقه دارم...مخصوصا کوهستان های زاگرس که در گرمترین روز مرداد ماه اگه بری از خنکای اون سرمست میشی و شبها موقع خواب وقتی رو به آسمون میخوابی کهکشان راه شیری رو به راحتی میبینی ویه آسمون پر از ستاره چیزی که توی شهرها فقط میشه خوابش رو دید...از زندگی در شهرهای بزرگی مثل تهران احساس خوبی ندارم...تنها جذبه تهران تجمع امکانات در اونجاست... "" سوغاتی رودبار ورشت هم که زیتون پرورده ست،که خیلی هم خوشمزه هستن وکلی هم با خودم آوردم.... نیروگاه بادی منجیل آدم رو به یاد آسیاب های بادی میندازه ...خیلی جالب بود...

تنفس واستراحت بسیار خوبی برام بود ،چون هنوزم سر حال هستم و توپ هم تکونم نمیده...!!!! هر چند که دوست داشتم مدت بیشتری بمونم اما امکانپذیر نبود...

 

 

-----------------------------------------------------------------  

 

اثرات تحریم

این روزها ما اثرات تحریم رو بسیار بیشتر از گذشته احساس میکنیم...چون خیلی از قطعات رو کشورهای غربی به مانمیفروشن وعمدتا قطعات حساسی نیستن وفقط به خاطر اینکه ما رو تحت فشار قرار بدن این کارو میکنن....اما یکی از قطعات حساس در صنایع بزرگ وگران بیرینگ (bearing  ) هست که کاربرد دوگانه داره و در نیروگاههای اتمی،بخش غنی سازی اورانیوم مورد استفاده قرار میگیره .درکارخانه نطنزهم برای سانتریفوزهای اونجا مورد استفاده قرار میگیره.....

این قطعه به شدت در اینجا برای ما مورد استفاده داره وچون کاربرد دوگانه داره به ما فروخته نمیشه و ما برای تهیه اون اولا باید کلی پاچه خواری اینو اونوبکنیم بعدش هم ده هابرابر قیمت اصلی برای خریدش از بازارسیا به شرکتهای واسطه در دبی بپردازیم ،تازه مدل چینیش رو هم برامون میارن که بیش از دو سه ماه کار نمیده، یکی دو ماه هم با کف و تف و چسب نگهش میداریم.....!!!!!!! بعدش هم روز از نو روزی از نو.........

نمیدونم تا کی این وضعیت قراره ادامه داشته باشه....البته وضعیت تمام صنایع ایران همینجوریه.حتی یکی از دوستانم میخواست یه کارخونه تولید ماالشعیر احداث کنه،که شرکت آلمانی طرف قرارداد 3 میلیون یورو به مبلغ قرارداد به خاطر تحریم ها اضافه کرد ودر پاسخ گفت ریسک این قرارداد بالاست وما در صورت عقد قرارداد بایداز خیلی از کمکهای مالی وتکنولوزیک صرفه نظر کنیم.که این دوستمون هم منصرف شد.وگفت چشمم کور دنده ام نرم ،انرزی هسته ای حق مسلم ماست.......

ماموریت من برای شرکتم....!!!!

 

سلام به همه دوستان  . مدت زیادی هست که به دلایل مختلف فرصت نکردم آپ کنم.فکر کنم حدود 40 روزی میشه .......

متاسفانه فشار کار توی این چند وقت بیش از گذشته شده بود و این موضوع هم دلایل  خاص خودش رو داره که  چون موضوع یه کم تخصصیه شاید شما خوشتون نیاد....

و اما توی این مدت من رفتم تهران برای انجام یه ماموریت کاری که  حول و حوش 12 روزی طول کشید و اونجا هم لود کار بسیار بالا بود و من سعی میکردم از فرصتها نهایت استفاده رو بکنم برای تفریح و تنفس........

خوشبختانه این ماموریت با نمایشگاه کتاب همزمان شد و من فرصت کردم توی این مدت دو بار به نمایشگاه برم و هر بار به مدت تقریبا 4 ساعت .... و دو شب هم به شهر سبز رشت سفر کنم....

با مهدی (یکی از دوستانم ) رفتیم نمایشگاه کتاب تا چند تا کتاب برای بر و بچز بخریم... بعضی هاش پیدا شد وبعضی هاش نشد ...البته نمایشگاه امسال از نظر اطلاع رسانی بسیار ضعیف بود . وچیدمان غرفه ها هم مناسب یه نما یشگاه بزرگ نبود .... چون راهروها کوچیک بود سالن ها رو هم باید با بدبختی پیدا میکردی .....نمایشگاه به طرز وحشتناکی شلوغ بود .تلویزیون اعلام کرد 4 میلیون بازدید کننده داشت ...واقعا هم راست میگن چون همه چسبیده به هم را ه میرفتن...!!!! بعضی ها هم از این موقعیت سوء استفاده میکردن !!! و مهدی تلاش میکرد که به نفر جلویی برخورد نکنه هر چند که مجبور بود فشار زیادی رو از پشت سر تحمل کنه ...!!!!!!!

 وبعد که از سالن بیرون اومدیم مهدی گفت: حیف شد!!! 25 سال زندگی آبرومندانه .....حیف شد!!! و مهدی دیگه هیچوقت نمایشگاه نرفت...!!!!

ادامه دارد..........

ادامه مطلب رو هم بخونین بد نیست...

 

ادامه مطلب ...

کارخونه مون...!!!!


امروز ساعت حدود 12 ظهر از خواب بیدار شدم،آخه سر کار نرفتم ، یه خرده تلویزیون نگاه کردم بعدش هم رفتم رستوران ناهار خوردم،زرشک پلو با مرغ بود......بعدش هم به اینترنت کانکت شدم....اونم از توی اتاقم...!!!آخه خوابگاه ما تلفن هاش داخلیه و نمیشه به اینترنت کانکت شد....تا اینکه یکی از دوستان بهم گفت میتونی یه خط ایرانسل بخری و با لپ تاپت به اینترنت کانکت شی......منم این کارو کردم ،بار اول که کانکت شدم کلی ذوق زده
شدم الان دیگه آپ هامو هم میتونم از توی اتاقم انجام بدم ونیازی نیست از محل کارم یاکافی نت انجام بشه....

------------------------------------------------------

چند روز پیش رفتم بانک کار داشتم ، یه خانم گدایی هم نزدیکای بانک داشت گدایی میکرد ،خواستم یه پولی
بهش بدم،که دیدم یهو موبایلش زنگ زد !!!!! ومن که کلی تعجب کرده بودم با یه لبخند ازکنارش گذشتم......

-------------------------------------------------------

روز 13 بدر من سرکار بودم ،روز خیلی خسته کننده ای بود،برق شبکه یه فالت کوچیک آورد وکارخانه ما درسکوت وخاموشی فرو رفت....بعضی از دستگاه های اینجا به خاطر حساسیت بسیار بالا،در مقابل نوسانات درحد صدم
ثانیه برق هم خاموش میشن....به همین خاطر خیلی روز سختی داشتیم...با رییس کارخانه تماس گرفتیم و از
ایشون خواستیم که تشریف بیارن ، ایشون احتمال میدادن که قسمتی از سیستم آسیب دیده باشه به همین
خاطر قصد داشتن کارخونه رو به طور کامل از سرویس خارج کنن وبرای تعمیرات در اختیار اداره تعمیرات بگذارن،از
من بعنوان کنترل کننده سیستم پرسیدن که نظر شما چیه ؟ و وضعیت امیدوار کننده هست ؟ من از ایشون 30
دقیقه زمان خواستم تا پاسخ دقیقی رو پس از بررسی کامل شرایط کارخونه ،دراختیار ایشون بذارم....ماهم بعد
این مدت پس از صحبت کردن با سایر همکاران،به ایشون اطلاع دادیم که از نظر ما کارخونه میتونه به طور کامل در
چرخه تولید قرار بگیره......
بااینکه روز خسته کننده ای بود،وفشار واسترس در حد اعلای خودش بود ولی خیلی احساس بدی پیدا نکردیم
چون تنها روزی بود که کارخونه 500 تا تصمیمگیر نداشت !!!!!،وکارها با سرعت و دقت انجام میشد...ونتیجه کار
هم خوب بود.
تا بعد...........

نوروز ۸۷

 

تا چند دقیقه پیش داشتم وسایلم رو جمع میکردم چون امروز باید برگردم...تعطیلات خوبی بود استراحت کامل وهمینطور تفریح وگشت وگذار....جاهای خوبی رفتیم از جاهای زیارتی گرفته تا جنگل و دریاچه های زیبا ....عکس زیر مربوط به جزیره سد عباسپور ،درفاصله حدود 40 کیلومتری مسجدسلیمانه...جایی بسیار زیبا ،رویایی و لذت بخش....

             مسجدسلیمان 

 

    

اما جای بعدی،مناطق بکر،زیبا ،ناشناخته وجنگلی "دلا وشیمبار "است.....که از نظر زمانی حداکثر 2 ساعت و از نظر مسافت حدود 90 کیلومتر با مسجدسلیمان فاصله داره ودر دل کوهستان های زیبای زاگرس قرار داره...از نظر دمایی حدود 15 تا20 درجه با مسجدسلیمان اختلاف دمایی داره به شکلی دمای مسجدسلیمان در روز مسافرت ما در گرمترین ساعت 30 درجه بود درحالی که ما در کوه تاراز که در این منطقه واقع شده ساعت 2 ظهربرف بازی کردیم...!!!! البته این مناطق خوشبختانه ناشناس هستن... که همین مسئله باعث شده تمیز وتقریبا دست نخورده وبکر باقی بمونه.....

 

 

 

 

 

تابعد.....

سال نو مبارک


سلامی به سبزی دشت به سفیدی برف،به لطافت باران،به گرمی آفتاب نثار همه شما دوستان خوبم...کمتر از سه ساعت دیگه بیشتر به پایان امسال و شروع سال جدید باقی نمونده...به هر حال سال قبل خوب یا بد دقایقی بیشتر به پایان عمرش نیست و من از ته دل آرزو میکنم که سال جدید سالی خوب، پر برکت،پر از شادی وموفقیت و پر از خبر های خوب برای همه مون باشه...سالی که بعضیا ازدواج میکنن ،بعضیا دانشگاه میرن،بعضیا شفا میگیرن، بعضیا هم....نمیدونم امیدوارم همه به خیلی از آرزوهاشون برسن....حداقل سال دیگه همچین موقعی وقتی به پشت سرشون نگاه میکنن خوشحال بشن و لبخند رضایت رو لباشون نقش ببنده.....ودر پایان اللهم عجل لولیک الفرج....
سال نو مبارک................