یه جریان جالبی رو نمیدونم شنیدم یه خوندم.......اون هم این بود که :
شرکت اوراکل که یکی از غولهای عرصه سیستم های عامل برای سرورها در دنیاست یه روزچندتا آبدارچی یا بهتر بگم پیشخدمت استخدام می کنه که اونها رو بفرسته توی شرکت مایکروسافت وفقط کارشون این باشه که سطل های زباله اتاقها رو خالی کنن ومحتویاتش رو بیارن برای اوراکل ، از همین طریق تونست به اطلاعات بسیار محرمانه ای شامل کدهای برخی از نرم افزارهای مایکروسافت دسترسی پیداکنه که میلیونها دلار به مایکروسافت خسارت وارد کرد .چون متخصصین اوراکل محتویات نامه ها رو بررسی و از اونها استفاده میکردن. ظاهرا کارمندان از همه جا بی خبر مایکروسافت از اونجایی که نامه هاشون رو مثل ما دستی نمی نویسن هر جایی که یه کلمه رو اشتباه تایپ می کردن، اونو توی سطل آشغال می نداختن ودوباره می نوشتن، بعد از این جریانات مدیران مایکروسافت تصمیم گرفتن دستگاههایی رو برای تمام اتاقاشون بخرن که کاغذهای باطله رو پودر می کنه، تا با خیال راحت از شرکت خارج بشن !!!
جالبه نه……!!!!! گاهی اوقات ممکنه ساده ترین راه، بهترین راه ممکن باشه !!!!
توی پست های بعدی راجع به سفر بیاد ماندنی ارمنستان خواهم نوشت ......سی یو
الان سرکار هستم،ازصبح تا الان خیلی سرم شلوغ بود چون یکی از سانتریفوژهای ما ویبره اش بالا رفته بود و ما با تغییراتی که در فرایند عملییاتی سیستم دادیم این مشکل رو حل کردیم.الان همه چی تقریبا در حال نرمال شدنه ، البته سانتریفوژهایی که که در اینجا استفاده می کنیم با سانتریفوژهایی که در نیروگاه نطنز استفاده می شه تفاوتهای اساسی در ظاهر و فیزیک داره چون سانتریفوژهای نطنز به صورت استوانه ای با سطح مقطع دایره ای و با ساختمان ساده تر به همین علت به تعداد زیاد استفاده می شن و چون به درصد خلوص بالاتری هم نیاز هست. اما در اینجا استوانه ای با سطح مقطع مخروطی و در ابعاد خیلی بزرگ ،البته هردوتاشون یه کار رو انجام میدن و اونهم جداسازی دو فاز از هم دیگه اس.
٭ گفتم بیام توی کافی روم تا یه چای یا نسکافه بخورم شاید یه کم خستگیم در ره ،خوب دیگه وقتش شده که برم مجددا سیستم رو یه چک دیگه کنم تا مشکلی پیش نیاد ،هر چند که سیامک و علی هستن ولی من هم برم کمکشون.
امروز صبح با یکی از همکاران صحبت می کردم ، گفت: که دیشب دمای راکتور حدود هفت درجه و فشار هم حدود شش بار از حد دیزاین بالاتر رفته بودوتلورانس دمایی بین 303 تا 305 وفشار هم بین 86 تا 89 بار بوده که این شرایط یسیار خطرناک بوده( برای ملموس شدن این فشار این نکته رو بگم که اگه شما در کف یک استخر 10 متری قرار بگیرید فشاری که به شما وارد میشه معادل فقط یک بار هست ، حالا با این تفسیر شما باید در عمق 890 متری اقیانوس اطلس برید تا بتونید این فشارو درکش کنید لازم به ذکره که بیشترین رکورد انسان رفتن تا عمق 90 متریه اون هم برای چند ثانیه است ، در ضمن اگه هوا با فشار فقط 7 بار به بدن شما بخوره بدنتون متلاشی میشه.) و این اتفاق خیلی کم میافته که خوشبختانه کنترل شد ،در غیر این صورت اگه فشار 3 بار دیگه افزایش پیدا می کرد راکتور منفجر می شد و تا شعاع چند کیلومتری هیچ موجودی زنده نمی موند.این اتفاق در طول این دو ، سه سال یکبار موقعی که خودم بودم افتاد ، که درک اون لحظات برای هیچکس قابل تصور نیست ، آنچنان وحشت اور که در دمای 18 درجه اتاق کنترل ، شرشر عرق می ریختیم ودستامون مثل بید میلرزید .ولی خدا رو شکر به خیر گذشت و کنترلش کردیم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
13 اکتبر
روز فتح بابل بدست کوروش بزرگ ، جنگ ایران و بابل 16 رو بطول انجامید و در تاریخ 29 اکتبر با فتح سرزمین های تحت نفوذ بابلیان بدست لشکریان امپراطوری ایران به پایان رسید.
کوروش بزرگ در آن زمان چند فرمان خطاب به لشکریان خود فرمود که برای نمونه چندتا از اونها رو ذکر می کنیم :
٭ آزادسازی یهودیان بنی اسراییل از چنگال بابلیان و تامین مسکن و…… آنها از خزانه امپراطوری ایران . ٭ بازسازی و آبادانی بنادر صور و صیدا در لبنان که در زمان فرمانروایی دولت بابل بطور کامل ویران شده بود، از خزانه امپراطوری ایران.
٭ فرمان کوروش مبنی بر عدم تعرض به جان ،مال و ناموس مغلوبین جنگ.
٭ در نهایت صدور بیانیه حقوق بشر ، که انشاالله توی پست های بعدی میذارمش .
٭٭٭ من که افتخار کردم . تو هم افتخار کن ،ضرر نمی کنی!!!!!!!!!!!
دیشب به اتفاق خونواده رفتیم زیارت یکی از اماکن مقدسه اطراف شهر ،در بین راه خودرویی به ناگاه جلوی ما توقف کرد و ما هم سریع ترمز کردیم و از اونجایی که بوق ماشین همون روز خراب شده بود نمی تونستیم بوق بزنیم مدام چراغ می زدیم که زودتر حرکت کنه! اما متوجه نشد،این بود که بالاخره از کنارش رد شدیم و در حین حرکت با ناراحتی بهش چند تا حرف زدیم خلاصه حدود پنج دقیقه ای دور شده بودیم که خودروی مذکور کنار ما جفت کرد وچیزی گفت،برادرم که راننده بود تصور کرد که داره بد بیراه میگه ! و برادرم هم شروع کرد به جواب دادن و برادر کوچکترم هم که صندلی عقب بود خودشو کشوند جلو وگفت: خفه شو، کثافت مرض، زبون کلفتی میکنی،ادعای گردن درازیت میشه !!! اینها رو در چند ثانیه و به صورت رگباری ادا کرد.!!!!بعد راننده از همه جا بی خبر صداشو بلند تر کرد وگفت:من ازتون ادرس می پرسم شمافحش میدین ! این بود که ما فهمیدیم اون اصلا اون موقع متوجه حرفامون نشده بود و فقط یه ادرس پرسیده بوددر حال حرکت خودمون رو بهش رسوندیم و ازش عذرخواهی کردیم وگفتیم که سوتفاهم پیش اومده!!!!
فردا آخرین روز تعطیلات منه که اینجا هستم و باید برگردم،دوباره روز از نو روزی از نو !! دوباره کار و تلاش !!!