ساعت 12 شب بود که رسیدم خونه ، آخه شرکت بودم تا این موقع ... امشب هم شب یلداست و ما هم مشغول خوردن تنقلات... البته تنها هستم مثل همیشه... آخه تقریبا 2 ماهی میشه که کم و بیش دیگه خوابگاه نمیرم و بیشتر توی آپارتمان خودم هستم... اینجا تنها معضل من آشپزیه ... البته بیشتر مواقع غذا رو از بیرون سفارش میدم ... اما خوب همیشه که نمیشه ، واسه همین مجبور شدم بعضی غذا ها رو یاد بگیرم که درست کنم... فعلا در حد ماکارونی و بعضی از غذا های پلویی... البته پلو رو با کمک پلوپز درست میکنم و خورشتش رو هم به صورت کنسرو شده از فروشگاه تهیه میکنم !!!! ...
......................................................................................................
تولد ما هم که 25 آذر بود ، اما به حرمت عاشورا هیچ کاری نکردیم .... اما خوب دوستان با 2 روز تاخیر تبریکات خودشون رو با sms و E-mail و تلفن به سمع و نظر اینجانب رساندند..... انشاالله سال آینده....
.....................................................................................................
پاداشی که قولش رو داده بودن رو هم گرفتیم زدیم به زخم زندگی