پا پتی

زندگی،تکثیر ثروتی به نام محبت است.

پا پتی

زندگی،تکثیر ثروتی به نام محبت است.

من کجا بودم....

سلام

بعد از مدت مدیدی بالاخره آپ دیت کردم.. البته توی این مدت اتفاقات خوب و بد زیادی افتاد که هر کدوم به نوبه خودش مانع از این میشد که من بنویسم.... باید مقداری هم تنبلی رو به اون اضافه کرد...شاید به همین دلایل بود که حس این کار در من خیلی کم شده بود.

این روزها مشغول خوندن ایبوک "دارالمجانین " جمالزاده هستم ، اونو روی موبایلم نصب کردم و در  اوقاتی که توی اتومبیل شرکت دارم به محل کارم میرم یا توی اوقات استراحتم در محل کار و .... به مطالعه مشغولم .تقریبا آخراشه و داره تموم میشه... کتاب بسیار جالب و طنز آمیزیه ...

-----------------------------------------------------------------

من دنبال یه دستگاه PDF reader  یا E-BOOK reader  محصول شرکت سونی هستم اما متاسفانه ظاهرا هنوز در ایران به طور تجاری وارد نمیشه چون با نمایندگی شرکت سونی در ایران صحبت کردم که به من گفتن این دستگاه رو هنوز وارد نکردن... واقعا دستگاه جالبیه برای مطالعه، اگه کسی سراغ داشت خبرم کنه....

------------------------------------------------------------------

هفته پیش گرد وغبار غرب و جنوب کشور رو در بر گرفته بود ،و تا این توده گرد غبار به تهران نرسید مسئولین محترم متوجه نشدن...!!! واقعا تاسف برانگیزه... چند روز پیش به نقل از سازمان هواشناسی در یک روزنامه خوندم که سال قبل 116 روز خوزستان غبار آلود بود !!!  و کسی صداش در نیومد...

انتخابات ریاست جمهوری هم با همه فراز و نشیب هاش و راست و دروغهاش به پایان رسید...

نوروز


سلام

سلام به همه اونهایی که الان دارن این پست رو میخونن....

حدود 2:15 دقیقه دیگه سال جدید شروع میشه ، اینجا حسابی شلوغ پلوغه...من از دیروز اومدم خونمون و از اینکه اینجا هستم خیلی خوشحالم قراره انشاالله تا 9 فروردین باشم....

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست، اگرچه بلندترین شبش یلدا باشد.

نوروزتان سبز و آفتابی.....

Encarta 2009

 

دیشب کلی با نرم افزار  (Encarta 2009  ) کار کردم... فوق العاده است....یه دایره المعارف کامل... راجع به همه چیز میتونی توش مطلب و فیلم و انیمیشن و عکس و نقشه پیدا کنی... از مطالب علمی گرفته تا تاریخی و اجتماعی و غیره.. مخصوصا تخت جمشید و تاریخ ایران.....وکلی بازی علمی مرتبط با موضوعات... حدود 4 ساعت تمام داشتم باهاش کار میکردم و گذشت زمان رو اصلا احساس نکردم.... مطمئنم که ازش خسته نمیشین......

توی این مدت یه مسافرت رفتم و از لحاظ کاری هم سرم خیلی شلوغ بود و واقعا فرصت سر خاروندن نداشتم اونقدری که بسیاری از ایمیل هام رو بی پاسخ گذاشتم و قصد دارم تا پایان هفته به همشون جواب بدم......

چند وقت پیش برادرم به همراه خونوادش برای تعطیلات کریسمس به ایران اومد، خیلی ،خیلی خوشحال شدیم چون مدت زیادی بود که ندیدیمشون ،دخترش موقعی که رفتن خیلی کوچیک بود اما این دفعه که دیدمش کلاس دوم دبستان بود و گاهی توی حرف زدنش کلمات انگلیسی بکار میبرد که معادل فارسیش رو بهش میگفتیم و حتی بعضی کلمات و اصطلاحات انگلیسی رو که نمیدونستم بهم یاد داد و مثلا اگه جمله ای رو به انگلیسی بهش میگفتم اون میگفت که این جمله کتابیه و معمولا از فلان جمله عامیانه استفاده میشه.... !!!! خلاصه توی مدت کوتاهی که من تونستم در کنارشون باشم کلی باهاش بازی کردم و با هم بیرون رفتیم.....اونها بعد از یک ماه برگشتن.

ساعات کاری من تقریبا یه  هفته است که تغییر کرده ، از 12 ساعت کار روزانه به 8 ساعت کاهش پیدا کرده. و به جرات میگم که از این 12 ساعت حداقل 9 ساعتش کار مفید بوده و الان خیلی راحتتر شدم...... یادم میاد وقتی میرسیدم خوابگاه اونقدر خسته بودم که فقط فرصت میکردم یه دوش بگیرم و اگه شد یه شامی بخورم و بعدش هم به زور چند صفحه از یه ایبوک رو بخونم و اخبار رو گوش کنم و بخوابم..... تمام سعی ام رو میکردم که دچار روزمرگی نشم ...... گاهی وقتا که کار تحقیقی هم میخواستم انجام بدم از جمله برنامه های هفته پژوهش توی دی ماه ،فقط در طول شبانه روز 3 یا نهایتا 4 ساعت میخوابیدم .......

دیشب فکر میکنم بعد از حدود دو ماه فرصت کردم که با دوستانم یه فیلم زیبا ببینم، اسمش  ( The reader ) بود.فیلم بسیار زیبا و جذابی بود.

این روزها دوستان و همکارانم مدام با من راجع به ازدواج صحبت میکنن و گزینه هایی رو هم معرفی میکنن و من هم فقط صحبتهای اونها رو میشنوم و هیچگونه اظهار نظری نمیکنم و فقط به گفتن این جمله بسنده میکنم که " اجازه بده راجع به این پیشنهاد شما فکر کنم ، مطمئنا اگه به نتیجه مثبتی برسم حتما تو رو در جریان قرار خواهم داد " اما من مجبورم با بی تفاوتی از کنار نگاه های منتظر و متلک های بعضی هاشون بگذرم..... چون واقعا به نتیجه مثبتی نرسیدم...!!!!

راستی دیروز هم روز ولنتاین بود و فردا هم در تقویم ایران باستان روز عشق و محبت نامگذاری شده .... این روزها به همه شما مبارک......

عاشورا

حسین (ع ) بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که بجای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند... ( دکتر علی شریعتی )

دوست داشتم که تاسوعا و عاشورا رو خونه باشم اما باز هم مثل همیشه به خاطر کارم نتونستم برم شهرستان ....  این روزها عکسها و مطالب مختلفی از مراسم قمه زنی و موارد مشابه بدستم میرسه که از دیدنش واقعا ناراحت میشم ، چون این جور کارها ی خرافی تاثیری بجز تخریب ندارن... از جمله توی وبلاگ  (من هم هستم   ) مطلب مستند و جالبی در مورد حاجت گرفتن مردم  از یه دیوار سیمانی نوشته شده بود !!!! که واقعا تاسف خوردم از اینکه اینهمه آدم احمق و نادان توی این جامعه وجود داره و با کارهاشون باعث میشن که  تیشه به ریشه  شیعه بزن ...

مشتی بت پرست نادان.....

 و خیلیا هم از اینجور حرکات علیه خودمون سوء استفاده میکنن ، چرا که هیچ عقل سلیمی قادر به توجیه و دفاع از مواردی از این دست نیست.

 و از این دوست خوبم هم بخاطر انتشار این مطلب تشکر میکنم چون باعث روشنگری میشه....

چرا ما بجای تشریح صحنه کربلا به تشریح افکار حسین نمیپردازیم؟ این موضوع فقط شائبه استفاده ابزاری از دین رو تقویت میکنه...... 

مهاتما گاندی پیشوای بزرگ هندوستان در مورد امام حسین (ع ) میفرماید: 

( من زندگی امام حسین شیعیان و مبارزات او ار در کربلا مطالعه کرده ام اگر مردم هندوستان بخواهند به آزادی و استقلال دست پیدا کنند باید از حسین الگو بگیرند )

آیا واقعا بزرگترین درد حسین بی آبی بود ؟

اللهم عجل لولیک الفرج

 

هفته پژوهش

 

هفته پیش در دانشگاه یه کنفرانس برگزار کردم.فکر نمی کردم که این همه مورد توجه واقع بشه ،هر چند که یه سالن کوچیک در کنار نمایشگاه هفته پژوهش به برگزاری کنفرانس ها و ورک شاپ ها اختصاص داشت اما افراد علاقمند در کنفرانس های مورد نظر خودشون شرکت میکردن ،خلاصه نوبت به من رسید و به من گفتن که 45 دقیقه بیشتر فرصت ندارم و بعد از من هم چون آخر وقت بود نمایشگاه تعطیل میشد.من هم طبق معمول لپ تاپم رو روشن کردم و به ویدئو پروژکتور وصل کردم برای نمایش پاور پوینتی که آماده کرده بودم ،شروع به سخنرانی کردم ، موضوعی رو که ارایه میکردم برای همه جالب بود و به دقت گوش میکردن... وسطای برنامه بود که سالن بطور کامل پر شد  و به اندازه افراد نشسته ،هم سر پا ایستاده بودن و گوش میکردن... برای من خیلی جالب و امیدوار کننده بود ، احساس کردم که تلاشم برای آماده کردن مطالب  هدر نرفته....و من هم که از این همه شوق حضار برای شنیدن به وجد اومده بودم با شور و هیجان به صحبت هام ادامه دادم و با اینکه هوا سرد بود اما کلی عرق میکردم البته آخرای برنامه چند بار به من برای جمع بندی و تمام کردن صحبت هام از طرف گروه اجرایی تذکر داده شد اما با 5 دقیقه تاخیر تمام شد  و من هم از همه برای اینکه وقت گذاشتن برای این برنامه تشکر کردم که با تشویق حضار مواجه شدم ، و خیلی از حضار هم پیش من اومدن و کلی از من تشکر کردن و میپرسیدن که استاد کدوم دانشکده هستم و بعضی ها هم میگفتن چه استاد جوونی ..!!!! که من هم در پاسخ با خنده گفتم که استاد نیستم ....و بعضی ها هم ایمیلم رو برای پرسیدن سئوالات تخصصی خواستن که در اختیارشون قرار دادم.

بعد از چند روز ، بعضی از دوستانم رو که توی اون کنفرانس شرکت کرده بودن دیدم ، راجع به کیفیت ارایه  پرسیدم که اونو خوب  توصیف کردن و میگفتن شلوغ ترین ورک شاپی که توی هفته پژوهش برگزار شده بود ورک شاپ تو بود ، که خیلی استقبال شد..... ( ای جوووووون ..... !!!!!! ).

راستی هر چند که دیر شده اما یلداتون هم پسا پس مبارک..!!! شب یلدا رو هم ما در خوابگاه ( توی اتاق سیامک اینا  )  با دوستان دور هم بودیم و کلی خوش  گذشت و دوستان هم از خودشان حرکات موزون دروکردن  !!!! .( اشتباه نشود به سبک برنامه " صبح آمد " اجرا شد !!! )  ما هم  در صدر مجلس همانند پادشاهان بر اریکه قدرت تکیه زده ، تماشاگر ورزش دوستان بودیم و لذت میبردیم  و گهگاهی هم به آنها کیسه ای زر میدادیم...!!! ( منظور همان چیپس خودمان است ).

از تمام دوستانی که با هر نوع وسیله ارتباطی  (مانند : دود . کبوتر. ایما و اشاره . ایمیل و...) تولدم را تبریک گفتند نهایت  تشکر و سپاس را مینمایم امید است که در تولدهایتان جبران نمایم ( در اینجا جو ، ادبی حرف زدن منو گرفته  ).

درود و دو صد بدرود !!!!!